نویسنده: لونزو والا
مترجم: کامبیز گوتن



 

اشاره:

لورنزو والا اومانیست ایتالیایی ( 57- 1046 حدود) نشان دهنده ی بارز جنبه انتقادی رنسانس ایتالیا است. بحث وی که جعلی بودن بخشش کنستانتین را آشکار می سازد (1440) از مشهورترین حملات او به اسناد ساختگی قرون وسطی است. او هنگامی آن را نوشت که سمت منشی آلفونس پنجم، پادشاه آراگون، سیسیل، و ناپل را عهده دار بود، و آن را می توان بخشی از مبارزه این پادشاه علیه پاپ جهت دستیابی به سرزمین های بیشتر ایتالیا تلقی کرد. عطیه ی موردنظر (که اکنون تصور می رود در قرن هشتم دستگاه پاپ آن را جعل نموده) به دستوری اشاره می کند که کنستانتین به موجب آن نیمی از بخش باختری امپراتوری روم را به عنوان پیشکش، به شکرانه شفا یافتنش از جذام، به پاپ سیلوستر اول Pope Sylvester l بخشیده. لازم به گفتن نیست که والا به دردسر افتاده و مورد بازجویی دسته تفتیش عقاید قرار می گیرد، ولی او بعداً به عنوان یک نویسنده اپوستولیک در دستگاه پاپ نیکولاس پنجم Pope Nicholas V مشغول کار می شود!
***
می دانم اکنون مدت هاست که گوش مردم در انتظار شنیدن خبطی است که پونتیف های رُم را بدان متهم می سازم: خبطی که بی اندازه بزرگ است، یا به سبب نابخردی از نفس افتاده، یا آز عظیمی که برده بت ها است، و یا به دلیل کِبرِ امپراتوری که شقاوت همیشه یارش بوده. زیرا اکنون چند قرن می گذرد که آنها نفهمیده اند که عطیه کنستانتین دروغین و ساختگی بوده است، و این که خودشان در جعل آن دست داشته و جانشینانشان با ادامه همان راه خدعه ای که پیشینیانشان دروغ را درست جلوه داده اند به جلال مقام پاپی بی حرمتی نموده، خاطر پاپهای قدیم را لوث کرده، حیثیت دین مسیحی را خدشه دار ساخته، همه چیز را به قتل و فاجعه و جنایت آلوده اند. آنها ادعا می کنند رُم مالِ آنهاست، سرزمین سیسیل و ناپل مال آنهاست، تمامی ایتالیا، گال، اسپانیا، آلمان، بریتانیا، و در واقع همه باختران مال آنهاست؛ زیرا همه اینها در آن عطیه کذایی منظور شده است. پس همه اینها از آن توست، جناب پاپ عظیم الشان؟ و هدفت این است که همه آنها را باز پس بگیری؟ همه پادشاهان و شاهزادگان غرب را از شهرهایشان رانده یا مجبورشان سازی خراج سالانه برایت بفرستند، این است نقشه تو ؟
من، بر عکس، فکر می کنم درست تر این باشد که شهریاران تو را از تمامی امپراتوری که تو در دست داری ساقطت کنند. زیرا، همان طور که نشان خواهم داد، آن عطیه کذایی که پاپ ها بر اساسش خود را محق می دانند نه سیلوستر خبری از آن داشت و نه کنستانتین...
[ پس از بحث در خصوص عدم امکان این که کنستانتین هرگز چنین «عطا و بخششی» کرده باشد، والا این طور ادامه می دهد: ] تصور بیهوده چرا! آیا سیلوستر هرگز صاحب ملک و دارایی بود؟ چه کسی آن را از او گرفت؟ زیرا او دارایی دائمی نداشت، حتی جانشینانش هم مال و منالی نداشتند، لااقل تا زمان گرگوری کبیر Gregory the Great، تازه او هم از خود صاحب ثروتی نبود. کسی که مال و منالی ندارد و نتواند به اثبات رساند که مال و منالش را از او گرفته اند بی شک هیچ وقت چیزی نداشته، و اگر ادعا کند که داشته، دیوانه است. می بینید که دارم حتی ثابت می کنم دیوانه اید! و گرنه بگویید چه کسی پاپ را از مقامش ساقط ساخت؟ آیا خود کنستانتین این کار را کرد، یال پسرانش، یا ژولیان Julian، یا قیصری دیگر؟ اسم آن کسی که پاپ را معزول کرد چه بود، تاریخ آن چیست، از چه مقامی پاپ نخست معزول شد، اختیار بعدی که از دست داد چه بود، و همین طور به ترتیب....
می پرسم آیا مگر شاهدی برای این وقایع دارید، نویسنده ای که اشاره بدان کرده باشد، جواب می دهید هیچ. و خجالت هم نمی کشید که ادعا می کنید سیلوستر صاحب دولت بی حد بوده - او حتی گاو و گوسفند هم نداشته است تا چه رسد به آدم هایی که رعیتش باشند!
ولی چون نمی توانید [چیزی را به اثبات رسانید]، من به نوبه خود ثابت می کنم که کنستانتین، تا واپسین روز حیاتش و پس از آن همه ی قیصران بعدی، در اختیار داشتند [امپراتوری روم را ]، تا دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشید....
صرفنظر از این همه ابنیه و معابد موجود در شهر رم، سکه های طلا از کنستانتین، بعد از مسیحی شدنش، موجود است، آن هم نه به خط یونانی، بلکه لاتین. امپراتوران بعدی نیز تقریباً همگی در سکه های مضروبشان خط لاتین منقوش است. چندین عدد از این سکه ها را من در اختیار دارم که در بیشترشان، زیر تصویر صلیب، این کلمات منقوش است. «کُنکُردیا اوربیس Concordia Orbis [آرامشِ جهان]». چه تعداد بی شماری از مسکوکات پاپ ها را می شد یافت اگر شما هرگز بر رم حکومت می نمودید! ولی یک عدد سکه هم از آنان نیست، چه از نقره چه از طلا، حتی اشاره ای هم به آن نرفته است. و با این حال هر کسی در آن زمان حکومت رم را در اختیار داشته ناچار بوده که سکه خود را ضرب کند: در این صورت بی شک پاپ سیمای مسیح یا پطرس را حک می نموده...
[والا سپس خودِ سند را بررسی و تحلیل کرده و آن را بر مبنای شواهد درونی جعلی می باید:] در اینجا من از بی سوادی [جاعل] زیاد صحبت می کنم وقتی که می گوید «سرکرده بر کشیشان » به جای سر کرده ی کشیشان؛ وقتی در همان جمله کلمات extiterit» و «existat» [ مفاهیم مبهم، حالات و زمان افعال] به کار برده شده؛ وقتی با گفتن «در تمامی زمین» دوباره می افزاید « از تمامی دنیا»، چندان که گویی می خواسته است چیز دیگری را اضافه کند، یا آسمان را، که قسمتی از دنیاست، در حالی که قسمت اعظم زمین نیز تحت فرمانروایی رُم نبود، وقتی بین برقراری «ایمان» مسیحی و برقراری «ثبات» آنان تفاوت قایل می شود چندان که گویی این دو نمی توانند با هم در یک جا باشند، وقتی مفهوم «منصوب کردن» و «ابلاغ نمودن» را با هم اشتباه می کند..
آخر چطور می شود - و این هم احمقانه است و هم ناممکن - که کسی از کنستانتین به عنوان یکی از صاحب مقامهای بزرگ اسقفی نام برد در حالی که نه هنوز مقام اسقفی وجود داشته، نه مقر اسقفی، نه یک شهر مسیحی، نه این که کنستانتین نُپل را او نامگذاری کرده یا تأسیسش نموده و یا طرح آن را او ریخته باشد! زیرا گفته می شود این «افتخار» سه روز بعد از این که او مسیحی می شود اعطاء می گردد؛ در حالی که آن خطّه هنوز بیزانس Byzantium خوانده می شده و نه قسطنطنیه Constantinople....
[در آن سند کذایی به کنستانیت این نسبت داده شده که گفته است: « بر کلیساهای رسولان رحمت یافته پطرس و پال، به پاس ارمغان روشنایی هایشان، ما املاک خویش را وقف نموده با اموال منقول مختلفی نیز بر غنای آنها افزوده ایم». والا سپس می گوید: ] امان از شما نابکاران متقلب! مگر در روم کلیساها یا معابدی بوده که به پطرس و پال اهدا شده باشد؟ اینها را چه کسی ساخته بود؟ چه کسی جرأت می کرده آنها را بنا کند، وقتی تاریخ به ما می گوید، مسیحیان هیچ مکانی به جز جاهای دور افتاده و مخفی برای تجمع نداشتند؟ و اگر در رم معابدی وجود می داشته که به این رسولان اهدا شده باشد، لازم نمی آمده است که آنان بخواهند چراغ های این چنینی در آنها تعبیه کرده باشند؛ آنها نمازخانه های کوچکی بودند و نه حرم های مطهر؛ زیارتگاه های کوچک، نه معابد عظیم؛ روضه خوانی هایی در خانه های شخصی، نه جایگاه های عمومی برای نیایش. بنابراین لزومی نداشت به فکر چراغ های معبد بیفتند، قبل از این که خود معبدها را ساخته باشند.
***
ولی چرا در مورد این قضیه که کاملاً بدیهی است نیاز دارم بیشتر صحبت کنم؟ من توضیح دادم نه تنها کنستانتین چنین املاک بزرگی را بذل و بخشش نکرده، نه تنها پونتیف رم حق نداشته به صرف دستورالعملی آنها را نگه دارد، تازه اگر چنین امکانی هم وجود می داشته، باز این حق به سبب جنایاتی که این تصاحب گران مرتکب گشتند از آنها سلب می شد، زیرا می دانیم که قلع و قمع و ویرانی همه ایتالیا و بسیاری از ایالات تابع آن از همین منبع واحد سرچشمه گرفته...
از همین رو اعلام می دارم، و آن هم با صدایی بلند، با اعتماد به خدا بی این که ترسی از انسان ها داشته باشم، که در روزگار من هیچ یک از پاپ ها نه خادم با ایمانی بوده است و نه شعور چندانی داشته است، و این که نه تنها از آنها خیری به مؤمنان نرسیده بلکه از آنچه هم به عنوان غذا بلعیده اند حتی تکه نانی هم به یک بنده خدا نداده اند. و خود پاپ علیه مردم صلح دوست مبادرت به جنگ کرده، و تخم نفاق بین کشورها و شهریاران می کارد... بلکه به بهای حتی کلیسا و روح القدس بر مکنت خود می افزاید، کاری که حتی سیمون جادوگر Simon Magus از انجام آن اکراه می داشته. و وقتی که این موضوع به پاپ گوشزد می شود. و یا گه گاه مردم نیک سرشت سرزنش می کنند، منکر نمی شود، بلکه آشکارا به آن اعتراف کرده و می بالد که آزاد است از ساکنان آن نواحی به هر وسیله ای که بشود آنچه را که کنستانتین به کلیسا وقف نموده از چنگ شان بیرون کشد...
ای کاش روزگاری باشد که ببینم، و براستی که بی صبرانه در اشتیاق دیدن آنم، به خصوص اگر به توصیه ام عمل شود، ای کاش زمانی را ببینم که پاپ فقط نیابت مسیح را داشته باشد، و نه این که جانشین قیصر هم باشد. ای کاش دیگر خروش، « پارتیزان ها بر لَه کلیسا »، « پارتیزان ها علیه کلیسا»، « کلیسا علیه پروژی ها»، « علیه مردم بُلون» را نشنویم! این کلیسا نیست بلکه پاپ است که بر ضد مسیحیان می جنگد، چه، کلیسا علیه « شرارت معنوی در جاهای بالا است» که می جنگد. اگر پاپ نیز مثل کلیسا رفتار کند در آن صورت او پدر مقدس، هم در عمل خواهد بود و هم در گفته، پدر همگان، پدر کلیسا، دیگر جنگی علیه مسیحیان بر نخواهد انگیخت، بلکه آنانی را هم که توسط دیگران برانگیخته شده اند، با داوری آپوستولیک یا حواری گونه و اختیارات پاپی، باز خواهد داشت.

پی نوشت ها :

*- From Christopher B. Coleman, ed: The Treatise of Lorenzo Valla on The Donation of Constantine , pp. 25-7, 65-71,95-7,177-9,183. Copyright 1922 by Yale University Press.

منبع: لوفان باومر، فرانکلین؛ (1913)، جریان های اصلی اندیشه غربی، کامبیز گوتن، تهران: حکمت، چاپ سوم.